عاشقانه های من با تو

ساخت وبلاگ

امکانات وب


بزرگترين مرجع کد آهنگ

RiXi.Blogfa.Com

-->-->-->
Untitled Document -->-->-->
دریافت کد خوش آمدگویی
-->-->-->
[hr]
واي...! باران....! باران
شيشه ي پنجره را باران شست
از دل من اما چه كسي نقش تو را خواهد شست
 اسمان سربي رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
ميپرد مرغ نگاهم تا دور
واي باران باران
پر مرغان نگاهم را شست
 
عاشقانه های من با تو...
ما را در سایت عاشقانه های من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پریسان parisan بازدید : 403 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ساعت: 22:37

مرا اينگونه باور كن
كمي تنها
كمي بيكس كمي از يادها رفته
خدا هم ترك ما كرده
خدا ديگر كجا رفته
نميدانم مرا ايا گناهي هست
كه شايد هم به جرم ان غريبي و جدايي هست
 
 
 
عاشقانه های من با تو...
ما را در سایت عاشقانه های من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پریسان parisan بازدید : 413 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ساعت: 22:33

زير بارون راه نرفتي
تا بفهمي من چي ميگم
تو نديدي اون نگاه رو
تا بفهمي از كي ميگم
چشماي اون زير بارون
سرپناه امن من بود
سايه بون دنج پلكاش
جاي خوب گم شدن بود
تنها شب مونده و بارون
همه ي سهم من اين بود
تو پرنده بودي من سرو
ريشه هام توي زمين بود
اگه اون رو ديده بودي
با من اين شعرو ميخوندي
رو به شب داد ميكشيدي
نازنين چرا نموندي
حالا زير چتر بارون
بي اون خيس خيس خيسم
 زير رگبار گلايه
دارم از اون مينويسم
تنها شب مونده و بارون
همه ي سهم من اين بود
تو پرنده بودي من سرو
ريشه هام توي زمين بود
 
عاشقانه های من با تو...
ما را در سایت عاشقانه های من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پریسان parisan بازدید : 336 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ساعت: 22:36

دل من تنها بود
دل من هرزه نبود
دل من عادت داشت كه بماند يكجا
به كجا؟معلوم است به در خانه ي تو
دل من عادت داشت
كه بماند انجا پشت يك پرده ي توري
كه تو هرروز ان را به كناري بزني
دل من ساكن ديوار و دري
كه تو هرروز از ان ميگذري
دل من ساكن دستان تو بود
دل من گوشه ي يك باغچه بود
كه تو هرروز به ان مينگري
راستي دل من را ديدي......!
 
 
 
 
عاشقانه های من با تو...
ما را در سایت عاشقانه های من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پریسان parisan بازدید : 422 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ساعت: 22:28

اين قصه ي مادرانه هاي يك مادره كه نيكو نويسنده ي فرانسوي اونو نوشته حتما بخونيد
مادر من فقط يك چشم داشت....من از اون متنفر بودم....اون هميشه مايه ي خجالت من بود....اون براي امرار معاش خانواده براي معلم ها و بچه مدرسه ايها غذا ميپخت
يك روز اومده بود دم در مدرسه كه به من سلام كنه و منو با خود به خونه ببره
خيلي خجالت كشيدم...اخه اون چطور تونست اينكارو با من بكنه؟به روي خودم نياوردم...فقط با تنفر بهش نگاه كردم...و فورا از اون جا دور شدم
روز بعد يكي از همكلاسيام منو مسخره كرد و گفت:هه...هه...هه...مامان تو فقط يك چشم داره
فقط دلم ميخواست يك جوري خودم رو گم و گور كنم...كاش زمين دهن وا ميكرد و منو قورت ميداد..كاش مادرم يك جوري گم و گور ميشد
روز بعد بهش گفتم:اگه ميخواي منو خوشحال كني چرا نمي ميري؟اون هيچ جوابي نداد
حتي يك لحظه هم راجع به حرفي كه زدم فكر نكردم
دلم ميخواست از اون خونه برم و هيچ كاري با اون نداشته باشم
سخت درس خوندم....و موفق شدم براي ادامه تحصيل به سنگاپور برم...اونجا ازدواج كردم...واسه خودم خونه خريدم...زن ...بچه...وزندگي
از زندگي،بچه ها و اسايشي كه داشتم خوشحال بودم
تا اينكه...يك روز... مادرم اومد به ديدن من
اون سالها منو نديده بود و همين طور نوه هاشو
وقتي ايستاده بود دم در،بچه ها بهش خنديدن
من سرش داد كشيدم كه چطور جرات كرده به خونه ي من بياد و بچه هامو بترسونه
سرش داد زدم و گفتم:گم شو از اينجا همين حالا!اون به ارامي جواب داد:اوه...خيلي معذرت ميخوام مثل اينكه ادرسو اشتباه اومدم و بعد فورا رفت
يك روز يك دعوت نامه اومد دم در خونمون تو سنگاپور براي شركت در جشن تجديد ديدار ازدانش اموزان مدرسه
ولي من به همسرم دروغ گفتم كه به يك سفر كاري ميرم
بعد از مراسم رفتم به اون كلبه ي قديمي خودمون
البته فقط از روي كنجكاوي
همسايه ها گفتن كه اون مرده ولي من حتي يك قطره اشك هم نريختم
اونا يك نامه به من دادن كه اون ازشون خواسته بود كه به من بدن
توش نوشته بود:اي عزيز ترين پسر من،من هميشه به فكر تو بودم منو ببخش كه به خونه ات تو سنگاپور اومدم و بچه هاتو ترسوندم
خيلي خوشحال شدم وقتي شنيدم داري مياي اين جا
ولي من ممكنه نتونم از جام بلند شم كه بيام تو رو ببينم
وقتي داشتي بزرگ ميشدي از اين كه دائم باعث خجالت تو شدم خيلي متاسفم
اخه ميدوني...وقتي خيلي كوچيك بودي تو يك تصادف يك چشمت رو از دست دادي
به عنوان مادر نمي تونستم تحمل كنم و ببينم كه تو داري با يك چشم بزرگ ميشي
بنابراين مال خودمو دادم به تو
براي من افتخار بود كه پسرم ميتونست با اون چشم به جاي من دنياي جديد رو به طور كامل ببينه
با همه عشق و علاقه ي من به تو
مادرت
 
عاشقانه های من با تو...
ما را در سایت عاشقانه های من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پریسان parisan بازدید : 347 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ساعت: 22:27

كاش همه زندگيم قطره اشكي ميشد
تا من
اين هديه ي كوچك را
لحظه ي بدرقه
ايثار تو ميكردم
 
 
 
عاشقانه های من با تو...
ما را در سایت عاشقانه های من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پریسان parisan بازدید : 399 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ساعت: 22:22

ان چه در ما جاريست
اين همه فاصله نيست
چشمه ي گرم وصال است وعبور
زندگي ميگذرد
تند واسان وسبك
عاشق هم باشيم
عاشق بودن هم
عاشق شادي و هر غصه ي هم
روز نو هر روز است
فكر را نو بكنيم
عشق را سر بكشيم
زندگي ميگذرد تند و اسان وسبك
عاشقانه های من با تو...
ما را در سایت عاشقانه های من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پریسان parisan بازدید : 332 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ساعت: 22:20

من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهي كه بلغزد بر من
من خودم بودم و يك حس غريب
كه به صد عشق و هوس مي ارزيد
من خودم بودم
دستي كه صداقت ميكاشت
گرچه در حسرت گندم پوسيد
من خودم بودم
هر پنجره اي
كه به سرسبزترين نقطه ي بودن وا بود
و خدا ميداند
بي كسي از ته دل بستگيم پيدا بود
من نه عاشق بودم
و نه دلداده به گيسوي بلند
و نه الوده به افكار پليد
كه مرا از پس ديوانگيم ميفهميد
ارزويم اين بود
دور اما چه قشنگ
كه روم تا در دروازه ي نور
تا شوم چيره به شفافي صبح
به خودم ميگفتم:تا دم پنجره ها راهي نيست
من نميدانستم
كه چه جرمي دارد
دستهايي كه تهيست
و چرا بوي تعفن دارد
گل پيري كه با گلخانه نرست
روزگاريست غريب
من چه خوش بين بودم
همه اش رويا بود
و خدا ميداند
سادگي از ته دلبستگيم پيدا بود
 
 
 
 
 
عاشقانه های من با تو...
ما را در سایت عاشقانه های من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پریسان parisan بازدید : 370 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ساعت: 22:38

ياد دارم در غروبي سرد سرد
ميگذشت از كوچه ي ما دوره گرد
داد ميزد:كهنه قالي ميخرم
دسته دوم جنس عالي ميخرم
گر نداري ،كوزه ي خالي ميخرم
اشك در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت اهي كشيد بغضش شكست
اول ماه است و نان در سفره نيست
اي خدا شكرت ولي اين زندگيست
بوي نان تازه هوشش برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بي روسري بيرون دويد
گفت اقا سفره خالي ميخريد
 
 
 
 
 
 
 
 
عاشقانه های من با تو...
ما را در سایت عاشقانه های من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پریسان parisan بازدید : 396 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ساعت: 22:16

گفتمش دل ميخري؟
پرسيد چند؟
گفتمش دل مال تو ،تنها بخند
خنده كرد و دل ز دستانم ربود
تا به خود باز امدم
او رفته بود
دل ز دستش روي خاك افتاده بود
جاي پايش روي دل جا مانده بود
 
 
 
 
عاشقانه های من با تو...
ما را در سایت عاشقانه های من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پریسان parisan بازدید : 340 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ساعت: 22:15

شبي كه رفتي و شدبي تو در به در چشمم
هزار كوچه تمنا نشست در چشمم
تو در نگاه افق گم شدي و فهميدم
نميرسد به تماشاي تو دگر چشمم
نميشود به تو احساس خشك و خالي داشت
سرود نام تو را با صداي تر چشمم
به ياد گوشه ي چشمت پريد و پرپر زد
به گوشه ي قفس،اي گوشه ي جگر چشمم
و سيب سرخ دلت قسمت رقيبان شد
نچيد ميوه از اين اشك بي ثمر چشمم
بيا و بر لب چشمان خويش مستم كن
كه ساغري به سلامت كشد به سر چشمم
خبر از امدنت امد و ترانه شد
خدا نكند نزند باز بدنظرچشمم
چرا به ناله ببندم غزل غزل خود را
مني كه با لب ،فرياد چشم در چشمم
 
تقديم به فرشيدم كه واسه هميشه به خدا ميسپارمش
 
 
 
عاشقانه های من با تو...
ما را در سایت عاشقانه های من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پریسان parisan بازدید : 345 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ساعت: 22:13

ميدانستم ميروي
دير يا زود
فرقي نداشت
از همان اول باور داشتم
اما
تو.....ميگفتي:ميمانم!شرط ميبندم!بيا ببين
باختي......و اكنون تمام شهر .....براي برد من جشن گرفته اند
 
 
 
 
 
عاشقانه های من با تو...
ما را در سایت عاشقانه های من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پریسان parisan بازدید : 357 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ساعت: 22:11

به ديدارم بيا هر شب
در اين تنهايي تنها و تاريك خدا مانند
دلم تنگ است
اي روشن تراز لبخند
شبم را روز كن در زير سرپوش سياهي ها
دلم تنگ است بيا بنگر چه غمگين و غريبانه
در اين ايوان سر پوشيده و اين تالاب مالامال
دلي خوش كرده ام با اين پرستو ها و ماهي ها
و اين نيلوفر ابي واين تالاب مهتابي
بيا اي هم گناه من در اين برزخ
بهشتم نيز و هم دوزخ
به ديدارم بيا اي هم گناه اي مهربان
كه اينان زود ميپوشند رو در خوابهاي بي گناهي ها
ومن ميمانم وبيداد بي خوابي
در اين ايوان سرپوشيده و متروك
شب افتاده ست و در تالاب ديريست
كه در خوابند ان نيلوفر ابي و ماهي ها،پرستوها
بيا امشب كه من تاريك وتنهايم
بيا اي روشني اما بپوشان روي
كه ميترسم ترا خورشيد پندارند
و ميترسم از خواب برخيزند
و ميترسم كه چشم از خواب بردارند
نميخواهم ببيند هيچكس ما را
نميخواهم بداند هيچكس ما را
و نيلوفر ابي كه سر بر ميكشد از اب
پرستوها كه با پرواز و با اواز
و ماهي ها كه با ان رقص غوغايي
نميخواهم بفهمانند بيدارند
شب افتاده ست و من تنها وتاريكم
و درايوان و در تالاب ديريست در خوابند
پرستوها و ماهي ها و ان نيلوفر ابي
بيا اي مهربان با من
بيا اي ياد مهتابي






عاشقانه های من با تو...
ما را در سایت عاشقانه های من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پریسان parisan بازدید : 399 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ساعت: 22:32

غنچه از خواب پريد
خار به او گفت سلام و جوابي نشنيد
خار رنجيد ولي هيچ نگفت
ساعتي چند گذشت
گل چه زيبا شده بود
دست بي رحمي امد نزديك
گل سراسيمه ز وحشت افسرد
ليك ان خار در ان دست خليد
و گل از مرگ رهيد
صبح فردا كه رسيد
خار با شبنمي از خواب پريد
گل صميمانه به او گفت سلام
 


 








عاشقانه های من با تو...
ما را در سایت عاشقانه های من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پریسان parisan بازدید : 262 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ساعت: 22:08

تنها
غمگين
نشسته با ماه
در خلوت ساكت شبانگاه
اشكي به رخم دويد ناگاه
روي تو شكفت در سرشكم
ديدم كه هنوز عاشقم اه


عاشقانه های من با تو...
ما را در سایت عاشقانه های من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پریسان parisan بازدید : 253 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ساعت: 22:07

ماه من غصه چرا
اسمان را بنگر كه هنوز
بعد صدها شب و روز
مثل ان روز نخست
گرم و ابي و پر از مهر به ما ميخندد
يا زميني را كه دلش از سردي شبهاي خزان
نه شكست و نه گرفت
بلكه از عاطفه لبريز شد
و نفسي از سر اميد كشيد
و در اغاز بهار دشتي از ياس سپيد
زير پاهامان ريخت
تا بگويد كه هنوز پر امنيت احساس خداست
ماه من غصه چرا
تو مرا داري و من
هر شب وروز
ارزويم همه خوشبختي توست
ماه من دل به غم دادن . از ياس سخن گفتن ها
كار ان هايي نيست كه خدا را دارند
ماه من غم واندوه اگر هم روزي مثل باران باريد
يا دل شيشه اي ات از لب پنجره عشق زمين خورد و شكست
با نگاهت به خدا چتر شادي وا كن
ماه من
از ياد مبر
پشت هر كوه بلند
سبز ه زاريست پر از ياد خدا
و در ان باز كسي را ميخواند
كه خدا هست خدا هست
چرا غصه،چرا










عاشقانه های من با تو...
ما را در سایت عاشقانه های من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پریسان parisan بازدید : 317 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ساعت: 22:06

سكوت كوچه هاي تار جانم گريه مي خواهد
تمام بند بند استخوانم گريه مي خواهد
بيا اي ابر باران زا ميان شعرهاي من
كه بغض اشناي ابر گريه مي خواهد
بهاري كن مرا جانا كه من پابند پائيزم
واهنگ غزلهاي جوانم گريه مي خواهد
چنان دق كرده احساسم ميان شعر تنهايي
كه حتي گريه هاي بي امانم گريه مي خواهد



عاشقانه های من با تو...
ما را در سایت عاشقانه های من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پریسان parisan بازدید : 309 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ساعت: 22:05

گم شدي در شب سربي شهر
گرچه در دل تو را گم نكردم
بي تو لبخند من زوركي بود
جز برايت تبسم نكردم
وقتي انروز با خنده اي گرم
امدي روبرويم نشستي
خواستي عاشقت باشم اما
روزي اخر دلم را شكستي
ترس ات اين بود باران بگيرد
مدتي زير باران بماني
ارزوي من اين بود اما
شعر باراني ام را بخواني
ارزوي من اين بود يك شب
در كنار تو سازي بسازم
از تو و سايه ي گيسوانت
قصه هاي درازي بسازم
از نگاه تو خواندم كه دارد
باورت مي شود التماسم
دوستم داري،از من مپوشان
من كه چشم تو را ميشناسم
من كه ميدانم ان سوي اخمت
خنده اي مهربان جان گرفته
زير رگبار ان چشم ابري
شعر من بوي باران گرفته
كاشكي دست سردت بگيرد
دستهاي زمستاني ام را
دوست دارم برايت بگويم
درد و اندوه پنهاني ام را
تو به قول خودت گم شدي
من جز تو يك دوست پيدا نكردم
حرفهاي زيادي دلم داشت
هرگز ان عقده را وا نكردم
گرچه مانند زيبايي تو
عاشقان زيادي ندارم
مثل مجنون تنها از عشقت
سر به ديوانگي ميگذارم
بي تو من مرده ام مرده اي سرد
مرده اي كه مزاري ندارد
با نگاهي بيا زنده ام كن
اين براي تو كاري ندارد
 
تقديم به عشقم فرشيد دوست داشتني
 
 
 
عاشقانه های من با تو...
ما را در سایت عاشقانه های من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پریسان parisan بازدید : 190 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ساعت: 22:03

برنگرد.......!
ميدانم كه برنميگردي هیچ وقت! نترس....فقط بیا
و در خزان خواسته هايم كمي قدم بزن
دلم براي راه رفتنت تنگ شده است............................................
 
 
 
عاشقانه های من با تو...
ما را در سایت عاشقانه های من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پریسان parisan بازدید : 203 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ساعت: 22:00

اي تكيه گاه كوچه هاي تنهايي ام درود
اي ان كه يك نگاه تو قلب مرا ربود
هر بار امدم كه از اينجا ببينمت
پشت خيال پنجره باران گرفته بود
احساس ميكنم كه در اين لحظه هاي خيس
حتي تو را شبيه غزل ميتوان سرود
بايد تو را نوشت و از روي بوم شعر
پروازهاي قاصدك خسته را زدود
دائم بيا و روي دلم بستري ساز
جاري بمان هميشه در اينجا شبيه رود
قلبم به عشق تو نه تظاهر نميكند
پيوند خورده است همان لحظه ي دورود
سر ميكشد به تك تك سلول هاي من
از كوچه ي نگاه تو ارامش وجود
خوابيده بود ساعت دلواپسي هنوز
بين هجاي بودن و رفتن در اين حدود
تق تق دوباره ثانيه ها پشت پنجره
بيدار ميشوند....تو رفتي ولي چه زود
تقديم به عشقم كه رفت ولي چه زود
 
 
 
 
عاشقانه های من با تو...
ما را در سایت عاشقانه های من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : پریسان parisan بازدید : 207 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ساعت: 21:48